آيلين

آيلين جان تا این لحظه 14 سال و 6 ماه و 26 روز سن دارد

براي آيلين هر روز پنج شنبه هست

مامان‌جون امروز پنج‌شنبه هست مامان‌جون عزيزيم، خودت خوب مي‌دوني كه چقدر دوستت دارم. هميشه توي ذهنم هستي. مامان‌جون عزيزم، اولين شماره‌اي كه ياد گرفتم تا باهاش تماس بگيرم شماره خونه شماست. مي‌دونم كه هر موقع باهاش تماس بگيرم كسي هست كه به صدايم جواب بدهد. هر روز صبح كه از خواب بيدار مي‌شم. رو به ماماني مي‌كنم و مي‌گم ماماني: «امروز پنج‌شنبه هست مگه نه؟» چون آخه ماماني بهم قول داده كه پنجشنبه‌ها به مهد نمي‌روم و مي‌يام خونه شما. هميشه به خدا مي‌گويم كه خدايا چهارتا پنج‌شنبه كن و دو تا شنبه. هر وقت قرار است كه به خونه شما بيايم. دوست دارم تا صبح نخوابم. هم شب از ماماني مي‌پرسم كه صبح كجا مي خواهيم برويم. و هم اين كه صبح موقع بيدار شدن. اولين چيزي كه بعد از باز كردن چشمم به ذهنم مي‌رسه اين است كه بپرسم ماماني امروز چند شنبه است. خيلي وقت‌ها كه عصر ماماني بهم مي‌گه فردا پنج‌شنبه هست زود سراغ تلفن مي‌رم و شماره‌تون را مي گيرم و به شما مژده مي‌دم كه: «مامان‌جون فردا پنج‌شنبه هست، خونه هستيد من بيام خونه شما؟» شما هم مثل هميشه با خوش‌رويي و با صدايي مهربان و گرم بهم مي‌گي: «آره عزيزم، فردا خونه هستم و منتظرت هستم.» مامان‌جون الهي من فداتون بشم. مي‌دوني ديروز از ماماني چي پرسيدم. پرسيدم: «ماماني، قراره تو بميري؟ قراره مامان‌جون بميره؟ اگه ماماني تو و مامان‌جون بميري من چه كار كنم؟ پس من چي مي‌شم.» مامان‌جون عزيزم، مي‌دوني كه چقدر دلم برات تنگ مي‌شه. هر روز و هر ساعت دلم مي‌خواد خونه شما باشم. هر دفعه كه ماماني مي‌خواد منو از خونه شما ببره. مي‌بيني كه چقدر ناراحتي مي‌كنم تا لباس بپوشم. توي راه هم هي از ماماني مي‌پرسم: «ماماني، باز هم زياد مي‌ياييم خونه مامان‌جون مگه نه؟ آره؟» و ماماني هم با تكان دادن سرش به نشانه آره جوابم را مي‌ده. مامان‌جون عزيزم، ديروز برات دعا كردم. به خدا گفتم كه مامان‌جون منو نگه دار. الهي من فداي مامان‌جون مهربانم بشم.


تاریخ : 22 آبان 1391 - 19:22 | توسط : ماماني | بازدید : 613 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام